یاران خراسانی
یاران خراسانی

یاران خراسانی

عبرت های شکست اصولگرایان در تهران؛

نزاع با تمدن غرب البته همواره آدمی را در پرتگاه بی هویتی قرار می دهد و این صحیح است که ما در این نزاع واقعیم و از آن آسیب ها دیده ایم اما تمام اینها بدین معنی نیست که شهر را باخته ایم. در انتخابات تهران شکست خوردیم چون در دفاع از آرمان ها صادق نبودیم؛ چون مردمی ‎بودنمان را از یاد بردیم؛ چون جنگ قدرت راه انداختیم؛ چون درد مردم را فراموش کردیم؛ چون مستضعفین تهران با انتخابات قهر کردند و در خانه نشستند؛ چون ما مرد جنگ نبودیم... و اکنون این ماییم که باید در مصاف عظمت مردم ایران سر به تواضع فرود آریم.

گروه سیاسی-محمد مهدی تهرانی - رجانیوز : 1- بازی کودکانه ی وحدت سرانجام به پایان رسید. فکر می کردند با لیست واحد تمام مشکلاتشان حل خواهد شد. این انتخابات اما به روشنی نشان داد آنچه تعیین کننده ی اصلی است، وحدت و تکثّر نیست؛ این است که درد مردم داشته باشی و واقعاً حرفی برای گفتن. راست گرایان در سال های اصلاحات راهشان راه خدمت نبود؛ عزمشان به قدرت تعلق داشت. این ظهور آبادگران بود که خط راست گرایی را شکست و روح دیگری در کشور دمید. از همانجا بود که کم کم عنوان راست کنار رفت و واژه ی اصولگرا برای این جریانِ جدید که رویشی نو به شمار می آمد، به کار گرفته شد. اصولگرایان اما افسوس که باز به خانه ی نخست بازگشتند؛ آن گونه که بایست آنها را جای اصولگرا، نئوراست نامید.

 

2- نقد درون گفتمانی البته تلخ است اما از این تلخ ها آنان که بالا نشسته اند، صدایشان بلند است و وضعیت خبرگان تهران را هم با بی تدبیری خود رقم زدند، باید بسیار بچشند. اصولگرایان باید بپذیرند تحلیل‎های غیر واقعی شان در ماجرای خبرگان موجب تفوّق بازی مشترکینِ هاشمی شد؛ باید بپذیرند پازل هاشمی را در تهران تکمیل کردند؛ باید بپذیرند آنکه می گفتند در تهران جای نگرانی نیست، خطا بود. مثل روز روشن بود که نباید به غیرمشترکین لیست هاشمی و مشترکین لیست ها رأی داده می شد و برخی اما با احساس وظیفه ی زائدالوصفی که داشتند، همگان را به رأی دادن به 16نفر تشویق کردند و تحلیل هایی که رأی به غیرمشترکین را توصیه می کرد را نیز به سخره  گرفتند. آقایان تحلیلگر مسائل راهبردی و استراتژیک می گفتند باید انقلابی عمل کرد نه انفعالی! انقلابی بودن و اعتماد به وعده ی الهی را با بی تدبیری، بی برنامگی و بی عقلی اشتباه گرفته بودند. اینان حتی پناهیان را هم وادار کردند تا از حرف خود برگردد.

 

3- اگر شکست لیستی 94 را با پیروزی متکثّرانه ی 84 کنار هم بگذاریم، به خوبی در می یابیم چقدر آنان که وحدت را به مثابه ی یک بُت پرستیدند، خطا کردند. آقایان می بایست به جای آنکه جلسات مکررشان را حول وحدت و لیست واحد شکل دهند، مدام در مصاحبه هایشان در این خصوص سخن بگویند و شرکت سهامی راه بیاندازند، مأموریت محور عمل می کردند. باید عزمشان را حول فهم درد مردم و مشکلات واقعی مردم سامان می دادند. باید روح امید را در کشور می دمیدند نه اینکه انگاره ی قدرت طلبی و بی دردی را با تبلیغات شاد خود فراهم کنند. لیست اصولگرایان در تهران بوی مردم نمی داد. مردمی که دارند زیر فشار رکود له می شوند، چرا باید به چنین لیستی رأی می دادند؟! شعارهای قشنگ معیشت و... را هر کاندیدای تازه به دوران رسیده ای مطرح می کند. چرا باید مردم اصولگرایان را مرد تحول و پیام آور وضعی بهتر قلمداد می کردند؟ تبلیغات اصولگرایان در تهران جمعی خوشحال را به ذهن متبادر می کرد نه جمعی را که برای خدمت آستین بالا زده باشند. اصولگرایانی که در مجلس حضور شریفشان را مردم دیده بودند باید کارنامه ی عملکرد خود را ارائه می کردند و می گفتند جز برخوردهای سلبی و کنترلیِ نیم بند، چه گلی به سر کشور زده اند و چند طرح برای مقابله با رکود و بهبود وضعیت کشور ارائه کرده اند. اصولگرایان باید به جای جلسات وحدت، ستاد بحران و ستاد خروج از رکود تشکیل می دادند؛ با مردم می نشستند و غم مردم را می خوردند. آنان اما به رسم مألوف جریان راست فقط به قدرت اندیشیدند. حقِ چنین جریانی قطعاً و یقیناً شکست بود و اگر مردم تهران جز این عمل می کردند، خطا کرده بودند. چرا باید به کسانی که بی عملی شان روشن است، رأی داد؟! اصولگرایان باید شکست در تهران را بپذیرند و صراحتاً به مردم تهران اعلام کنند که صدایشان را شنیده اند و به مرام خدمت و پاکی باز می گردند.

 

4- مردم ایران در اقصی نقاط کشور البته با آسیب های زیادی که ناشی از تهاجم فرهنگی دشمن است، مواجهند و این آسیب ها هم البته در منش، روش و طرز تفکر و قضاوت مردم مؤثر است اما این بدین معنا نیست که مردم دست از آرمان ها و باورهای ناب دینی شسته اند. آرمان، منادی و پیامبر پاک و صادق می خواهد نه استادِ ظاهرسازی و شعار. اگر کسی آرمان ها را فارغ از قدرت طلبی های سیاسی و جناحی بر سر دست بگیرد و مثل 84 خاکی و مردمی و بی ادعا با مردم سخن بگوید، همین مردم برای او هر آنچه دارند در طبق اخلاص می گذارند و برایش تبلیغ می کنند. هویت مردم ایران با تمام آسیب هایی که قابل انکار نیست، هویتی دینی است. فطرت ایرانی، پاکی، صداقت و خدمت را می فهمد و ارج می نهد. نزاع با تمدن غرب البته همواره آدمی را در پرتگاه بی هویتی قرار می دهد و این صحیح است که ما در این نزاع واقعیم و از آن آسیب ها دیده ایم اما تمام اینها بدین معنی نیست که شهر را باخته ایم. در انتخابات تهران شکست خوردیم چون در دفاع از آرمان ها صادق نبودیم؛ چون مردمی ‎بودنمان را از یاد بردیم؛ چون جنگ قدرت راه انداختیم؛ چون درد مردم را فراموش کردیم؛ چون مستضعفین تهران با انتخابات قهر کردند و در خانه نشستند؛ چون ما مرد جنگ نبودیم... و اکنون این ماییم که باید در مصاف عظمت مردم ایران سر به تواضع فرود آریم.

 

5- آنان که آن بالا نشسته بودند، آن قدر به وحدت و لیست زیبایشان مغرور شدند که دیگر احساس نیازی به جوانان انقلابی و نقش آفرینی آنان نداشتند. این گونه بود که بدنه‎ی مؤثر و تعیین کننده ی انقلابی در خود انگیزه و قوّتی که به میان بیاید احساس نکرد. این بدنه اگر می خواست هم نمی توانست از لیستی که با مدل شرکت سهامی بسته شده، فاقد گفتمان و درد مردم است و فقط بوی قدرت می دهد، دفاع کند. جوانان، آرمان خواهند و کدامین آرمان را باید پشت دفاع از این لیست می دیدند؟! چه باید به مردم می گفتند؟ می گفتند به اصولگرایان رأی بدهید که چه بشود؟ وقتی خود اصولگرایان برای این سؤال پاسخ روشنی نداشتند، جوانان انقلابی چه باید می کردند؟ طبیعی است که در چنین شرایطی آن بالانشین ها می مانند و حوضشان. یقیناً اگر آن بالانشین ها اجازه می دادند حتی لیستی با 5 نفر تغییر از سوی جوانان انقلابی منتشر شود، اما جوانان، انگیزه ای حداقلی برای ورود به میدان پیدا کنند، همایش برگزار کنند، به کف خیابان ها بیایند، با مردم سخن بگویند و دفاعی گفتمانی را در میان فضای سست انتخابات سامان دهند، وضعیت کمی متفاوت می شد؛ اگر چه پوشاندن کامل کم کاری ها و اشتباهات مکرر نئوراستگرایان به هیچ وجه ممکن نبود.

 

6- و اکنون راست گرایی جدید یا باید پایان حیات سیاسی اش را بپذیرند یا در روند قبلی خود تجدیدنظر جدی کنند. این انتخابات نقطه ی عطفی است که معانی و حرف های زیادی با خود دارد. اگر پیام این انتخابات را شنیده شد، می توان امیدوار به آینده بود اما اگر شنیده نشود و یا خود را بی خردانه به نشنیدن بزند، باید منتظر شکست های سنگین تر از این نیز بود. 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.